جدول جو
جدول جو

معنی باقی ماندن - جستجوی لغت در جدول جو

باقی ماندن
به جا ماندن، بازماندن، پایدار ماندن، برقرار ماندن
تصویری از باقی ماندن
تصویر باقی ماندن
فرهنگ فارسی عمید
باقی ماندن
(مُ دَ لَ)
بجای ماندن. بازماندن: آنجاکه یک مصلحت خداوند سلطان باشد در آن بندگان دولت را هیچ چیز باقی نماند. (تاریخ بیهقی ص 269 چ ادیب).
از جمالش ذره ای باقی نماند
آن قدح بشکست و آن ساقی نماند.
عطار.
چراغ را که چراغی از او فراگیرند
فرونشیند و باقی بماند انوارش.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
باقی ماندن
وا پس افتادن، باز ماندن بجا ماندن باز ماندن، ثابت ماندن بر قرار ماندن، در عقب ماندن پس ماندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
به جا مانده، بازمانده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ غازْ زَ)
بجا ماندن. باقی ماندن:
چو دستش ببرید گفتا دو پای
ببرند تا ماند ایدر بجای.
فردوسی.
به یزدان بود خلق را رهنمای
سر شاه خواهد که ماند بجای.
فردوسی.
، شکم پرشده از شیر و آب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
حالت و چگونگی باقیمانده. دوام. ثبوت.
لغت نامه دهخدا
(غَ طَ دَ / دِ)
که برجای ماند. بازماننده. بازمان. (لغات مصوبۀ فرهنگستان) ، صاحب بکور یعنی صاحب بارانی که در آغاز بهار ببارد. (از اقرب الموارد) ، نخله باکر، تبکر بحملها، نخله که بار آن زودتر ببار آید. (از تاج العروس) ، دست نخورده. بکر. دوشیزه.
- باکران بهشت، کنایه از حوران است. (آنندراج) (هفت قلزم). رجوع به بکر شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
تتمه. بازمانده. (ناظم الاطباء). نثیله. (منتهی الارب). پس مانده. (آنندراج). مانده. (لغات فرهنگستان). حاصل. (دهار) : ذمامه، عقبه، باقیماندۀ چیزی. عنشوش، باقیمانده از مال. عبقول، عبقوله، باقیماندۀ بیماری. قصمله، باقیماندۀ آب و امثال آن. قوس، باقیماندۀ خرما در تک خنور. مظمعه، باقیماندۀ سخن (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از طاقت ماندن
تصویر طاقت ماندن
صبر و توان ماندن شکیب ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقی ماندگی
تصویر باقی ماندگی
وا پس افتادن، باز ماندن همیشگی دایمی، عقب ماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
پس مانده، بازمانده، استوار پا برجای بجا مانده باز مانده، ثابت بر قرار، پس مانده در عقب مانده، بقیه تتمه، مقداری که پس از تقسیم باقی ماند، وارث میراث خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
بازمانده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
متبقٍّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
Residual
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
résiduel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
resztkowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
yaliyobaki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
остаточный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
residual
دیکشنری فارسی به آلمانی
باقی مانده
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
باقی ماندہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
অবশিষ্ট
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
잔여의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
残余的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
残留の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
שארית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
अवशिष्ट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
residu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
залишковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
residueel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
residual
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
residuo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
residual
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باقی مانده
تصویر باقی مانده
เศษ
دیکشنری فارسی به تایلندی